طفل سه ساله اي كه دگر سالخورده بود
آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

طفل سه ساله اي كه دگر سالخورده بود

از نيمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
طفل سه ساله اي كه  دگر سالخورده بود

در گوشه ي خرابه، به جاي ستاره ها
تا صبح، زخم هاي تنش را، شمرده بود

از ضعف، ناي پا شدن از جاي خود نداشت
آخر سه روز بود، كه چيزي نخورده بود

با دست هاي كوچكش، آرام و بي صدا
از فرط درد، بازوي خود را فشرده بود

اين نيمه جان مانده هم از لطف زينب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود

محسن عرب خالقي

http://mahdivahidi.loxblog.com



نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت22:45---7 آذر 1393
خدایا براش بمیرم:-

نازنين
ساعت18:59---11 آذر 1391
آخي آخي آخي . نازي قربونش برم.

حسین
ساعت0:29---10 آذر 1391
سلام ....وبلاگ پرمحتوا و زیبایی داری...به ما هم سر بزن...اگه تمایل داشتی تبادل لینک کنیم..
یا علی...


محمد
ساعت19:29---30 آبان 1391
شعر خيلي دلچسب و تاثير گذاريه.خدا دشمنان اهل بيت را لعنت كند.

سهيلا
ساعت9:26---30 آبان 1391
شعر خيلي تكون دهنده اس.آدم گريه اش ميگيره.جونم فداي رقيه

ساسان جيگر
ساعت9:24---30 آبان 1391
آقا اين شعر چيه گذاشتي.آدم ديوونه ميشه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،